من اين يادداشت را از سر خشم و درد مينويسم. مهم نيست امروز چندمين سالگرد زلزله بم است. مهم نيست كه آلودگي هوا در شهرهاي ما كشنده شده است، مهم نيست كه رودها و درياچهها را نابود كردهايم، مهم نيست كه محيط زندگي را با دستهاي خود، حريصانه از بين بردهايم و هزار مساله مشابه ديگر، هيچ كدام مهم نيستند. مهم آن است كه فراموش كردهايم. اگر كسي به تقويم نگاهي نيندازد، روز وقوع زلزله بم را به ياد نميآورد. تالابهاي خشك شده را فراموش كردهايم، درياچه اروميه را هم فراموش خواهيم كرد و هولناكتر از همه اينكه فراموش كردهايم در كدام سرزمين زندگي ميكنيم.
فراموش كردهايم كه اين سرزمين زلزلهخيز، خشك است و كمآب و فراموش كردهايم كه نياكان ما در همين سرزمين خشك، چه هوشمندانه، آب را نگه ميداشتند. با طبيعت كنار ميآمدند و يادشان بود كه در چنين سرزميني چگونه بايد زيست. ما زيستن در اين سرزمين را فراموش كردهايم و هولناكتر آنكه نميخواهيم به ياد بياوريم. نياز داريم كه نيشتريبرداريم و به جان وجدان و روح خود بيفتيم. ما در برابر زلزله بم، گناهكاريم. در برابر جانهاي از دست رفته، گناهكاريم.
آخرین دیدگاهها