ماهنامه خط صلح – مرحوم هدی صابر، جمله ماندگاری دربارهی وضعیت ادارهی کشور در چند دههی اخیر دارد، به این مضمون که، «اساس مدیریت و حکمرانی در جمهوری اسلامی بر غارت سیریناپذیر استوار است». مدیریت آب ایران، در چهار دههی گذشته، به خوبی بر این حقیقت تلخ و نفسگیر مهر تأیید میزند.
اکثر پهنهی فلات ایران، خشک و کمآب است. اما ایرانیان در طول هزاران سال بودوباش در این سرزمین، به خوبی از عهدهی مدیریت آب آن برآمده بودند. و خود را با شرایط اقلیمی این فلات وفق داده بودند. کاترین لمپتون، مورخ، ایرانشناس و پژوهشگر انگلیسی، مدیریت سد مرو در هزار سال پیش را تحسینبرانگیز خوانده است. این سد و کانالهای منشعب از آن، بیش از چهارصد نگهبان و پنج هزار کارگر داشت که با روشهای ابداعی، آب مورد نیاز مردم در پهنهی وسیعی از خوارزم و بلخ و مناطق اطراف را تأمین میکرد (۱). سازهی چندهزارسالهی قنات هم یکی از ابداعات ایرانیان برای مدیریت آب بود.
اما یکی-دو دهه است که نشانههای بسیار وخیم و نگرانکنندهای دربارهی بحران آب در ایران مشاهده میشود. نشانههایی که خطرات جدی برای کیان ایران محسوب میشوند. توجه داشته باشیم که در تاریخ ایران، خشکسالیهایی به مراتب بدتر از موارد مشابه در چند دههی اخیر رخ داده است، و ایرانیان توانسته بودند که از این بحرانها عبور کنند. اما بحران کنونی بسیار خطرناک است، چون تعادل تاریخی مدیریت آب در ایران به هم خورده است. بهطور مثال، مردم خطهی کهن و بافرهنگ یزد، هزاران سال با اقلیم کمآب آن عادت کرده بودند، و یک سبک زندگی خاصی را تجربه کرده بودند. یزد به شهر “قنات، قنوت و فناعت” مشهور شده بود و یزدیها به هر جای ایران میرفتند، تکنولوژیهای خود در مدیریت آب را به آنجا میبردند. اما با اجرای طرحهای نابخردانهی انتقال آب به این خطه، و احداث صنایع پرمصرف، آن سبک زندگی چندهزارساله، در عرض چنددهه دچار دگرگونی اساسی شده است.
با بررسی ریشههای بحران کنونی آب در ایران، میتوان با چشم غیرمسلح، نقش مدیریت فاجعهبار جمهوری اسلامی در این مسئله را مشاهده کرد.
نخستین پرسشی که پیش میآید این است که، آیا قبل از جمهوری اسلامی، در مورد مدیریت منابع آب، اشتباهی رخ نداد؟ در پاسخ باید گفت که چرا! رخ داده است. منتها حکمرانان سابق این سرزمین طی مدت کوتاهی به اشتباهات خود پی برده و آنها را تصحیح میکردند. ولی در کمال حیرت میبینیم که حکمرانان کنونی ایران، نه تنها از اشتباهات خود درس نمیگیرند، بلکه اصرار لجوجانه بر ادامهی اشتباهات خود دارند. انگار ضدمردمیترین حکومت در کل تاریخ ایران هستند.
پر واضح است که سرزمین ایران و تمام منابع آن، به مثابه ملک مشاع است و همهی ملت، در همهی منابع سهم یکسانی دارند؛ اعم از منابع نفتی، معدنی، آبی و غیره. اهالی مناطق پرآب، مالک انحصاری آب موجود در منطقهی خود نیستند، بلکه همهی ملت ایران در مالکیت آن آب سهیم هستند. اما آیا این سهم یکسان، طرحهای عظیم و جنونآمیز انتقال آب را توجیه میکند؟ پاسخ منفی است. انتقال آب از مناطق پرآب به مناطق کمآب، صرفاً برای مصرف آشامیدنی مردم، توجیه دارد، اما برای مصارف کشاورزی و صنعتی، هیچ توجیهی ندارد. در ایران هم سهم آب شرب از کل مصرف آب کشور صرفاً حدود دو تا سه درصد است. بیش از نود درصد مصرف آب در بخش کشاورزی است و بقیه در بخش صنعت مصرف میشود. وقتی یک نقطه از کشور، برای کشاورزی متاسب نیست، و یا برای احداث صنایع (به ویژه صنایعی که مصرف آب آنها زیاد است) مطلوبیتی ندارد، اصرار بر انتقال آب به آن نقطه، خیانتی آشکار به کل کشور و مردم است.
قبل از انقلاب به دلایل امنیتی، کارخانهی بزرگ ذوبآهن در اصفهان ساخته شد، برای تأمین آب شرب شهرهای کویری، احداث تونل اول کوهرنگ برای انتقال آب از زاگرس آغاز گردید. اما مسئولان کشور، پی بردند که احداث صنایع پرمصرف در فلات مرکزی، نه تنها صرفهی اقتصادی ندارد که زیان بلندمدت هم دارد. به همین خاطر، از اوایل دههی پنجاه، تغییرات اساسی در پروژههای توسعهی ایران رخ داد.
در سال ۱۳۵۳، شرکت فرانسوی ستیران با همکاری پژوهشگران ایرانی و خارجی، براساس طرح آمایش سرزمینی ایران، طرحی بلندمدت برای توسعهی ایران ارائه داد (۲) که مطالعهی آن در زمان کنونی بسیار جالب است؛ اینکه اگر چنین طرحی اجرا میشد، چه بسا، بسیاری از مشکلات کتونی به وجود نمیآمدند.
در طرح فوقالذکر، جمعیت ایران، در سال ۱۳۷۸ به پنجاه میلیون نفر میرسید، و قرار بود با احداث چند کلانشهر در سواحل جنوب، نیمی از جمعیت کشور در آن کلانشهرها ساکن شوند، درحالیکه در زمان کنونی، فقط دو تا سه درصد جمعیت ایران در این مناطق ساکن هستند و اغلب از فقر مفرط رنج میبرند. بندر چابهار و روستاها و شهرهای آن، حتی از کمترین امکانات بیمارستانی هم محروم هستند؛ حال آنکه این بندر، دروازهی ورود ایران به اقیانوس هند و آبهای آزاد بینالمللی است. همچنین قرار بود تا سال ۱۳۷۸، ظرفیت تولید فولاد در ایران، به بیش از صدمیلیون تن برسد و نیمی از این مقدار قرار بود در سه مجتمع فولاد در شهرهای ساحلی تولید شوند.
مجتمع بزرگ فولاد که در مبارکهی اصفهان احداث شد، قرار بود در هرمزگان احداث شود، اما بعد از انقلاب و بهخاطر مسائل مربوط به جنگ، این مجتمع در نقطهی کور کویری اطراف اصفهان ساخته شد؛ جایی که از منابع آب بسیار دور بود.
رشد بیرویهی بخش کشاورزی و اراضی زیر کشت در ایران را شاید بتوان مهمترین دلیل وضعیت فاجعهبار کنونی دانست. بعد از انقلاب و به دلیل سیطرهی ایدئولوژیهای قالب حکومت، طرحهای نابخردانه و جنونآمیز زیادی برای طرحهای موسوم به خودکفایی در تولیدات کشاورزی به اجرا گذاشته شد، کاری که در واقع در کره شمالی نیز صورت گرفته است.
علیرغم اینکه در برنامهی توسعهای که در سال ۱۳۵۶ تدوین شد، قرار بر این بود که سطح اراضی زیر کشت کمتر هم شود، اما بعد از انقلاب، این طرح هم مانند اکثر طرحهای دیگر دور انداخته شد و مساحت اراضی زیر کشت، در مقایسه با قبل از انقلاب، دو برابر شد. درحالیکه ظرفیت سرزمینی ایران، از لحاظ حاصلخیزی خاک بسیار پایین است.
نقل است که امیرعباس هویدا، نخستوزیر ایران در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی، زمانی که دریاچههای داخلی ایران پرآب، و اغلب رودخانههای کشور جاری بودند، گفته بود که ایران کشور کمآبی است و باید بسیاری از محصولات کشاورزی را از خارج وارد کنیم.
بعد از انقلاب، مجوزهای بیشمار و بیرویهی حفر چاه در مناطق مختلف ایران صادر شد، بهطوری که، سفرههای آب زیرزمینی خالی شدند و اکثر دشتهای ایران در حال فرونشست هستند. درحالیکه قبل از انقلاب در قوانین آبخیزداری ایران، محدودیتهای زیادی برای حفر چاه وجود داشت، در بسیاری از مناطق کویری، حفر چاه مطلقا ممنوع بود (۳)، بعد از انقلاب علاوهبر حفر بیرویه چاه، طرحهای سدسازی در ایران که اغلب قبل از انقلاب پیشبینی شده بودند، دچار انحراف شدند، جانمایی طرحها تغییر بافت و مافیای سدسازی، تعداد طرحها را افزایش داد.
در ذهنیت سران جمهوری اسلامی، آب هم مانند بسیاری از منابع، غنیمت آنها محسوب میشود. هر جا آبی جاری است، فکر میکنند که باید از آن بهرهبرداری کنند. در زمان مجلس ششم خبرنگار پارلمانی بودم، در جریان یکی از بحثها دربارهی مدیریت آب، یکی از نمایندگان گفت: «حیف این آب رودخانهها نیست که به دریاها بریزد؟! چرا از ذرهذرهی این آبها استفاده نکنیم»! یعنی نمایندهی مجلس این کشور درک نمیکند که جاریبودن آب رودخانه از مبدأ تا مقصد، برای اقلیم منطقه، ضرورتی حیاتی دارد. مسئله این است که حکمرانان کنونی ایران، منابع ایران را برای ایران مصرف و مدیریت نمیکنند، بلکه برای منافع خود و ایدئولوژیهای خود غارت میکنند.
وضعیت طوری شده است که بازگشت به قبل اگر نگوییم ناممکن که بسیار سخت است، میلیونها ایرانی بهخاطر طرحهای بیقاعدهی کشاورزی، در بخش کشت و صنعت مشغول به کار شدهاند، و اگر قرار باشد حجم کشاورزی کشور کاهش یابد، بسیاری از آنها بیکار خواهند شد. یعنی اگر همین امروز هم حیات جمهوری اسلامی به پایان برسد و دولت ملی ایران بازسازی شود، دهها سال طول میکشد که تبعات مدیریت مبتنی بر غارت چنددهه اخیر پایان یابد، تازه اگر وضعیت به مرحله غیرقابلبازگشت نرسد.
آخرین دیدگاهها