كجايى ‌سهراب؟ هم آب، هم هوا را گل كردند

كجايى ‌سهراب؟ هم آب، هم هوا را گل كردند

منبع: بهارنیوز

به ياد سهراب سپهری و شعر ماندگارش «آب را گل نكنيم»

كجايى‌سهراب؟ هم آب، هم هوا را گل كردند

كجايى سهراب؟!
اهل آبادانم!
روزگارم خوش نیست
نخلکی داشتم و اندکی آب
بردند آب را سهراب!
کاش می بودی و می دیدی
آب را گل کردند، شور کردند
مردم فرادست این بار
ندیدند روشنی باغچه ام را
آتشی زده شد بر خرمن امید
ونشد نخل من احساس هرگز!
اهل آبادانم
روزگارم خوش نيست!
جرعه آبى داشتم و چند نخلى و يك. ..شب!
كه در روشناى خيال خويش
منتظر قدومش بودم
و مي‌شمردم تك تك …در زيبايى شب ..ستاره ها را
ونمي‌شد يكبار هم كه به آخر برسم
خواب…شيرين تر از هرشب پيش مى آمد.. به پيش
و من در خواب …برحى مى ديدم
سبد سبد رطب مى چيدم
عشق مي‌خوردم و ناز
آب از زلال خنك بهمنشير
گاهى هم شير از خرما
نوشيدم!
مادرم چه زيبا مي‌بافت حصير
پدرم چابك بود..
روشنى باغچه ام ..چشم را مى زد
انگور فراوان …پاى نخلهايم سبزى سبزتر از هر سبز
و دلم …
لاى سعف ها گم بود!
اهل آبادانم!
روزگارم خوش نيست
آب را گل كردند
آب را كم كردند و هوا
حسرت تازه من شده است.
مردم فرادست انگار… يادشان رفت؛..
در فرودست نخلكى ميخورد آب
يا شايد كودكى مي‌خواهد ، نفسى تازه كند!
كجايى سهراب؟
كاش مى بودى و مى ديدى
مادرم بود ..آرى كه
صدا زد مسعود!!
و من در انديشه ديدن ماه
دويدم…دويدم و نرسيدم
به …ماه
مادرم خاك مى خورد
ريه هايش تنفس مى كرد غبار
چهره اش زيبا بود
وهرچه از خاك ميخورد
زيباتر مي شد!!
مادرم صدا زد مسعوووود!
دل نمى خواست بكند
از من !
شايد او زندگى را ..هم ،،دوست مى داشت
ومن در انديشه اين زيبايى
رو بسوى آسمان..بى ستاره بى ماه..بى مهر!
صداكردم سهراب !
آب را بردند
آب را گل كردند…شور كردند
نخلكم رفت
انگورها خشكيد…آب كم شد
زمين قهر كرد با ما و خروشيد
گرد افشانى زمين …جفت مي‌خواهد
مرگ واژه زيبايى نيست
****
نوزاد تازه متولد شده است
همبسترى خاك و نفس گرم زمين
همه را زيبا خواهد كرد
همه متولد خواهند شد
مادرم زيباتر شده است
پدرم در بستر…
خواب ازمن فرارى شده است!
ديگر اينجا از مهمانى ستاره ها
خبرى نيست!
اهل آبادانم …
روزگارم….اما..خوش نيست!

مسعودكنعانى-آبادان بهمن ٩٣
*سعف: برگ درخت نخل
*برحى: نوعى شيرين و خوشمزه از انواع ميوه درخت نخل

ارسال کننده محمد نعیمی