مدیرگروه سلامت محیط معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه گفت: عدم جمعآوری زبالهها سلامت زلزلهزدگان را بهشدت تهدید میکند.
با وجود گذشت بیش از یک هفته از وقوع زمینلرزه در شهرستانهای غربی استان کرمانشاه همچنان شاهد تلنبار و پراکندگی زبالهها در خیابانها، بوستانها، کوچهها، معابر و کنار چادرهای اسکان شهروندان در مناطق زلزلهزده هستیم.
مدیرگروه سلامت محیط معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه اظهار داشت: اگر این وضعیت همچنان تداوم پیدا کند علاوه بر فاجعه زیستمحیطی ناشی از پخش زبالههای تولیدی که عمدتاً پلاستیکی هستند، بهدلیل عدم تجزیهپذیری و نیز بهدلیل ازدیاد جوندگان و سگهای ولگرد ممکن است موجب بروز و شیوع اپیدمی ناشی از بیماریهای مرتبط باشیم که آثار و تبعات ناشی از آن بهمراتب میتواند بیشتر از خسارت ناشی از زلزله باشد.
امیر کرمی با بیان اینکه برایناساس عدم جمعآوری زبالهها سلامت زلزلهزدگان را بهشدت تهدید میکند اضافه کرد: بهدلیل نبود یک برنامهریزی و سازماندهی مناسب در این رابطه تهدید بهداشتی ناشی از عدم جمعآوری و دفع نامطلوب زباله سبب نگرانی و دغدغه مردم شهرستان زلزلهزده سرپلذهاب شده است.
زلزله زدگانی که در قبرستان می خوابند
به گزارش خبرگزاری تسنیم از سرپل ذهاب، این روزها شهرستان سرپل ذهاب حال و هوایی دیگر دارد، از یک طرف آوار و ویرانی و غم و غصه و از طرفی سیل محبتها و کمکهای مردمی اما در سکوت غم انگیز و هیاهو ویرانی، خبری به گوشمان رسید که قدری متفاوتتر و تعجبآورتر بود؛ “مردمی که شب ها در قبرستان می خوابند”
برای پیگیری سمت قبرستان (میراحمد) که در جوار امام زاده احمدبن اسحاق شهرستان سرپل ذهاب رفتیم و دیدیم آنچه را نباید میدیدیم؛ زنان، کودکان، دختران و سالمندان همه در قبرستان…
تردد خودروهای شخصی به مناطق زلزلهزده ممنوع شد
به گزارش شبتاب نیوز، پس از جاری شدن سیل کمکهای مردمی و عریان شدن غدم اعتماد عمومی به نظام جمهوری اسلامی، امروز شنبه تردد خودروهای شخصی به مناطق زلزلهزده ممنوع اعلام شد.
مردم برای جلوگیری از غارت کمکهای جمعآوری شده برای زلزلهزدگان توسط سپاه پاسداران و دیگر عوامل نظام؛ خودشان مستقیماً کمکها را به زلزلهزدگان میرساندند که طبق گزارشهای رسیده، هم اکنون پلیس راه استان کرمانشاه از تردد خودروهای شخصی از اسلامآباد غرب به سرپلذهاب جلوگیری میکند.
این خرابه ها همه زندگی ماست
روزنامه شهروند: درد، تنهایی، ماتم و بیکسی از لابهلای خرابههایی که خودشان آن را کنار میزدند. آجر به آجر سقف و خشت به خشت دیواری که روزی برای آنها سرپناه بود را برمیداشتند تا زودتر پیکر عزیزانشان را به آغوش خاک بسپارند.
خانههایی که تا همین چند روز پیش روشن گرم اهالی دشت را در بر میگرفت، حالا به تلی از خاک تبدیل شده بود. خاکی به سردی هوای پاییزی دشت ذهاب. حالا گوشهگوشه این دشت هرجا که روزی خانه و چراغی داشت، صدای نالهای از آن بلند است.
ما هیچ نداریم
بهاره الیاسی ٢١ساله، یکی دیگر از ساکنان این روستاست؛ زن بارداری که از زلزله جان سالم به در برده است: «من داخل خانه بودم که زلزله آمد؛ خواستم از خانه خارج شوم، اما چندباری زمین خوردم؛ با هر زحمتی بود خودم را از خانه بیرون کشیدم. هنوز پاهایم درد میکند؛ نگران بچهام هستم؛ من ٦ ماهه باردارم؛ اولین بچهام است. از آن شب تا الان کمتر تکان میخورد. تا الان هیچ پزشکی من را معاینه نکرده است؛ من هم نمیتوانم به شهر بروم. هیچ آمبولانسی هم اینجا نیامده است. الان دو شب است که من داخل ماشین یکی از اهالی روستا میخوابم که خیلی برایم سخت است، کمر و پایم درد میکند. همه زندگی ما نابود شد. اینجا خانه پدری ما بود. من و برادرم با هم در این خانه زندگی میکردیم. اما الان همه آن نابود شده است. برادر و همسرم درآمدی ندارند. ما هیچ چیز نداریم.
این خرابهها همه زندگی ماست
روستای ما دیگر خان ندارد، پدرم زیر آوار جان داد، شب زلزله او با عمویم تنها در خانه بود. عمویم او را از زیر آوار بیرون کشید. اینها را پسر کمال صفری به «شهروند» میگوید. ما ١١ بچه هستیم، ٣ تا پسر و ٨ تا دختر. پدر من یکی از ملاکین و خانهای روستای کفرو بود. اصلا اسم روستا به احترام جد ما بابا اعظم نام گرفته است. این زلزله همه ما را خانه خراب کرد. پدرم ٦٣ سالش بود. اینجا چندبار لرزید، اما تکان شدید آن حدود ساعت ٩:٣٠ بود. بعد از آن همه جا تاریک شد، هیچ جا برق نداشت.
عمویم برای ما تعریف کرد که با تکان اول، همراه پدرم از خانه خارج شدند، آنها به طرف حیاط میرفتند که دیوار آغل گوسفندها روی پدرم آوار شد. وقتی زمین آرام گرفت؛ عمویم به سمت خرابههای آغل رفت، اما او هم پیر و ناتوان است. من و یکی از برادرمهایم وقتی به اینجا رسیدیم و چهره گریان عمویم را دیدیم، دنیا روی سرمان خراب شد. الان دو روز است که عزیزخان، خان روستای کفرو را به خاک سپردهایم. خانه ما نصف و نیمه مانده، اما همه دامهایمان از بین رفته است. درآمد ما از راه دامداری است. ما از دولت میخواهیم که به ما وام بلاعوض بدهد، توان پرداخت اقساط را هم نداریم، این خرابهها همه زندگی ماست.
روایت پرستار بیمارستان سرپل ذهاب از زلزله
فقط من حداقل ۴۰۹ جسد معاینه کردم!
«نیمساعت پس از زلزله ۲۰۰ جسد به بیمارستان منتقل شد. ۴۰۰ کشتهای که اعلام میکنند، تنها آمار قربانیان سر پل ذهاب است. جسد تعداد زیادی از روستاییها به شهر نرسید. همانجا خاکشان کردند و در آمارها هم نیامد.»
روزنامه شهروند نوشت: «زلزله که آمد همه محاسبات عوض شد؛ همه آن چه تا قبل از وقوع زمینلرزه پیشبینی شده بود، به هم ریخت. نمونهاش بیمارستان سر پل ذهاب کرمانشاه است؛ همان که تخریبش در صدر ویرانیهای سر پل ذهاب کرمانشاه در پی زلزله اخیر بود. بیمارستان پناه بیماران است و یکشنبه شب همین پناهگاه برایشان تبدیل به جهنم شد. زلزله که آمد، سقف ریخت، برق رفت، آب قطع شد، بیماران چه آنها که بستری بودند، چه آنها که سر پایی مشغول درمان بودند، وحشتزده به در شیشهای هجوم بردند. تقلا برای خروج بود، از جایی که هر لحظهاش میتوانست مرگ را برای ساکنانش رقم بزند. وضع نابهسامان بود پس از زلزله. آنها که پا داشتند فرار کردند و آنها که زندگیشان در بخش مراقبتهای ویژه به دستگاه قفل بود، بیپناه ماندند. آن شب پزشکان و پرستاران بیمارستان شهدای سر پل ذهاب که تنها بیمارستان شهر است تا صبح چه تجربهها از سر گذراندند؛ تجربههایی آن قدر تلخ که مهرداد کرمی که پرستار ۲۳ساله بیمارستان است، هنوز چشمهایش از خستگی و رنج سه روزه سرخ است و وقتی از وانت جسدها و هجوم مردم به بیمارستان و خبر مرگ خانوادههای ۵ و ۱۰ و ۲۵نفره حرف میزند، زبانش میگیرد. صحنه انتقال جسد کودکان شاید تلخترینشان باشد. کرمی حالا کنار همکارانش زیر چادری که تبدیل به اورژانس شده فعالیتش را ادامه میدهد. او اهل جوانرود کرمانشاه است و در این سه روز تنها یک وعده غذا خورده، دو ساعت کمتر خوابیده و نمیداند با حجم اتفاقات تلخ سه روز گذشته چه کند.
شرایط بیمارستان بعد از زلزله چطور شد؟
ببینید، یک خبر آمد که گفتند پرستاران و پزشکان فرار کردند. اصلا این طور نبود. من خودم مصدومان را در خیابان ویزیت میکردم. از نظر روحی خیلی به ما فشار آمد. آن همه جسدی که منتقل شد، وانتهایی که پر از جسد بود. پدری آمد که چهار عضو خانوادهاش همه فوت کرده بودند. از ما پرسید چه بر سرشان آمده؟ گفتم خدا صبرت بده. گفت یعنی حتی یک نفرشان هم برایم نماند؟ دلم برایش آتش گرفت. یا مثلا در خانهای ۲۵نفر جان داده بودند زیر آوار. ظاهرا دور هم جمع شده بودند. ما از این موارد زیاد داشتیم. خودم حداقل ۴۰۹جسد معاینه کردم در همین بیمارستان اما در آمارها گفتند ۴۰۰ و خردهای کشته؛ در حالی که جسد روستاییها به شهر نرسید، همان جا خاکشان کردند و در آمارها هم نیامد؛ مثلا روستایی با ۳۰۰نفر جمعیت میگفتند بیشتر از ١٠٠ نفرشان کشته شدهاند یا از یک خانواده ۱۰نفره هیچکس نمانده بود.
بیشترین علت فوت چه بود؟
ضربه به سر. بیشتر جسدها با مردمکهای باز برای ما آورده میشد که نشان میداد فرد بر اثر ضربه به سر جان باخته. البته در روستاها بیشتر علت مرگ، خفگی است.
دیدن این صحنهها شوکآور نبود برای شما که مشغول درمان بودید؟
خیلی. وحشتزده شده بودیم، با این حال باید به آنها میرسیدیم. اگر ما خودمان میمردیم چه کسی به آنها میرسید. بعد از زلزله ۲۰ثانیه طول نکشید که برگشتم بیمارستان تا سرم و دارو و تجهیزات بیاورم. همه پرسنل هم همین کار را کردند. متاسفانه نیروهای کمکی خیلی دیر به ما رسید. ساعت از دو شب گذشته بود که اولین گروه آمد. ما فقط ۱۰ نفر بودیم با این حجم مراجعه. این شرایط برای من که تازهکار بودم وحشتناک بود؛ برای پرستار با ۲۰سال سابقه هم همینطور بود. من و سایر پرستاران ۶ ساعت داخل بیمارستان بودیم تا تجهیزات و دارو بیاوریم. هر چند که خیلی از داروها و تجهیزات از بین رفت.
الان وضع بیمارستان چطور است؟
نه برق دارد نه آب. دارو و تجهیزات هم از بین رفته. خودمان هم خیلی فشرده کار میکنیم. الان سه شب است که دو ساعت نخوابیدیم چون کار زیاد است، این جا به شدت سرد است. ما نه چادر داریم نه پتو. روز اول از بیمارستان بیرون میآمدیم. مردم روپوش ما را که میدیدند به ما حمله میکردند. میخواستند ما را به مصدومشان برسانند. یک بار میخواستند من را کتک بزنند. ما در بیمارستان متخصص نداریم، نه مغز و اعصاب نه ارتوپد. کلا جراح نداریم.
آخرین دیدگاهها